آیا هیچ کس پاسخگوی دردهای حسین علیزاده نیست؟!
صحبت های اخیر حسین علیزاده در مشهد، باز هم پر از درد بود. دردی که او بارها به آن اشاره کرده اما اصلا نمی داند برای درمانش به کجا و به چه کسی مراجعه کند؟! هرچند این بار تلویحا اشاراتی کرده!
مرور این سخنرانی جالب است. علیزاده از وضعیت موجود گلایه می کند. اینکه یک هنرمند موسیقی (آنهم موسیقی اصیل و سنتی) دقیقا نمی داند جایگاهش کجاست؟ گاه از تریبون ها و رسانه های رسمی به او توهین می شود و گاه کنسرتش لغو و با ادبیاتی اهانت آمیز با او و هنرش برخورد می شود. و البته یک نکته مرکزی و یک سوال اساسی در کلیت سخنان او وجود دارد، اینکه آیا واقعا ما تمدن، جامعه، فرهنگ و هنری می خواهیم بدون موسیقی؟! و اتفاقا نکته همین جاست!…
حرفهای علیزاده انقدر واضح، روشن و ساده است که به هیچ تفسیر اضافه ای نیاز ندارد. چند بخش مهم از این سخنرانی:
*علیزاده دردمندانه و البته مودبانه (برخلاف برخی مخالفین مذهبیش!) به مقدسات مردم اشاره کرد اما گفت آبرو و احترام یک هنرمند ایرانی هم مقدس است:
«مشهد جزوی از خاک ایران هست که خیلی هم ویژه است، واژه مقدس به هر شهری گفته نمیشود و به شهر مشهد گفته میشود. مقدس از قداست مردم میآید و آن چیزی که مردم به آن عشق میورزند و به آن احترام میگذارند قداست آن شهر را بالا میبرد. تمام مردمی که نسل به نسل زندگی کردند این مقدسات را به بعدی سپردند و این احترام در دل و جان مردم از طفولیت کاشته شده است ولی یادمان باشد احترام انسان و احترام یک ایرانی هم جزو مقدسات است. من نمیتوانم آدم مقدسی باشم یا مروج مقدسات باشم ولی به ایرانیها و هنرمندان ایرانی توهین کنم.»
*علیزاده یک سوال اساسی پرسید که انگار سالهاست بی پاسخ مانده : «فکر میکنم قبل از اینکه به مجاز بودن یا نبودن موسیقی فکر کنیم باید فکر کنیم اصلاً چرا موسیقی وجود دارد؟ آیا میشود در هیچ تمدنی موسیقی نباشد؟ و آیا همه کشورهای دنیا موسیقی در آنها تحت نظارت هست و فقط یک عده باید تصمیم بگیرند که مردم چگونه موسیقی گوش کنند؟»
*علیزاده سپس به تصمیمات هنری برخی مسئولان بی هنر اشاره کرد و گفت: «من هم که پنجاه سال در موسیقی فعال بودم باید فلان کسی که در وزارت ارشاد حکم میگیرد و پشت میز مینشیند در مورد من یا کار من تصمیم بگیرد. آیا تجربه مرا دارد؟ آیا شناخت مرا دارد؟ و آیا حساسیت من به شرایط موسیقی در کشورم را دارد؟ ندارد، اصلاً اطلاعاتش را ندارد و فقط با حکم اداری به آنجا آمده است.»
*علیزاده به مخالفان و برهم زنندگان کنسرت های موسیقی هم پیام داد: «دعوا با کسی نداریم، اصلاً ساز و موسیقی که سمبل صلح و عشق است اما بیخودی با ما خشونت میکنند و وقتی میخواهیم کنسرت بگذاریم بیخودی لشکرکشی میکنند. کافیست بگویند نمیگذاریم اجرا شود، جلوجلو کنسرت را قطع میکنیم برای اینکه وقتی حتی این جمله گفته میشود تمام روان و روح و احساس آدم در آن لحظه تحتالشعاع آن مسئله قرار میگیرد و خیلی خاطرات داریم و حتماً باید در کتابهایمان بنویسیم که وقتی در ایران کنسرت اجرا میکنیم متأسفانه احساس امنیتمان کمتر است تا کشور خارجی!»
*علیزاده نتیجه وضعیت فعلی را این دانست که هنرمندان موسیقی به مدافع موسیقی تبدیل شده اند: «خدا نکند شرایط دوباره به آنجا برسد که برای حمل ساز باید مجوز میداشتیم! ما در ایران مدافع موسیقی شدهایم، ما هنرمند موسیقی نیستیم، مرتب یک سپر جلویمان است که باید از موسیقی دفاع کنیم. اگر روزی بشود که هنرمندان بتوانند ذهنشان را پرواز دهند و زمینی نباشند، آنوقت هنر موسیقی ایران به جایگاه واقعی خودش میرسد.»
* علیزاده از توهین ها آنچنان ناراحت و نگران است است که هیچ چاره ای نمی بیند جز مراجعه مستقیم به رهبری: «وقتی کسی موسیقی تحصیل میکند در جامعه به او توهین میشود. توهین فقط در لغو کنسرت نیست؛ توهین ادبیاتی است که در برخی روزنامهها از زبان برخی افراد بازتاب داده میشود. بنده اگر قدرتش را داشتم باید از این وضع شکایت میکردم، چون این افراد موسیقی را در سطح فحشا مطرح میکنند، من معتقدم باید در سطوح عالی درباره این مسأله صحبت شود. رهبر انقلاب راهنمای این جامعه و راهنمای دنیای اسلام هستند، ایران در منطقه الگو است و درست نیست که چنین نگاهی به موسیقی در ایران وجود داشته باشد. من مطمئنم که نگاه رهبر انقلاب به موسیقی نگاه والایی است، چون ایشان اطلاعات موسیقیایی خوبی دارند.»
*و در پایان، این حقیقت تلخ از زبان علیزاده:
«من ۵۰ سال است که در موسیقی ایران فعالیت میکنم، باید ۵۰ سال دیگر صبر کرد تا کسانی مثل من، شجریان، ناظری و … متولد شوند، متاسفانه از پتانسیل ما استفاده نمیشود و به هیچ وجه در تصمیمات موسیقی کشور دخالتی نداریم. باید فرصتی ایجاد شود تا با مقامات عالی کشور گفتوگو کرد که یا ما آنان را قانع کنیم یا آنان ما را، تا سرانجام به راهکاری برسیم که به موسیقی که گفته میشود فاخر در شکل واقعیاش اتفاق بیفتد.»